تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

قریب به یک ماه از اعلام توافق هسته ای گذشته.فارغ از اینکه مذاکرات نتیجه مثبت داشته یا منفی،ملی شدن صنعت نفت بوده یا  ترکمنچای، برای من چند نکته آموزنده داشت. نکته ای ظریف بر خلاف فرهنگ جامعه ما آن را به خوبی بلد بود.
گزارش هایی که از فضای مذاکرات می رسید نشان می داد فضا متناسب با خنده های ظریف نیست. گزارش هایی از فریاد ها و اختلاف ها. چه اتفاقی باید می بیافتد که یک نفر در عین اینکه با طرف مقابل مخالف است حاضر باشد گفتگو کند؟! حتی در برخی از مواقع از کوره هم در بروند و بر سر هم فریاد بکشند ولی باز هم با هم جلسه بگذارند و بگذارند تا لاجرم به نتیجه برسند.
برای خیلی از ما ساده نیست تا حرف مخالفمان را بشنویم. ترجیح می دهیم اعصابمان را خرد نکنیم. مثال بارزش هم همین خرده مسائل سیاسیِ موجود. ترجیح می دهیم مخالف را زیر بار تحقیر و توهین له کنیم و اگر کار بالا گرفت هم گزینه خروج از گفت و گو راحت ترین کارمان است. یا خیلی از سیاستمداران ما چون در یک اصل مهم با آمریکا اختلاف دارند حاضر نمی شوند بر سر خرده مسائل موجود با آمریکا مذاکره داشته باشند،اسمش را مقاومت می گذارند و تنها ارتباط کلامی شان با ایالات متحده همان مرگ بر آمریکاییست که می گویند! به نظرم این هم نوعی فرار رو به عقب است!
حالا ظریف می نشیند با گروهی صحبت می کند که کاملا حرفشان با ما متفاوت است. دیدگاه هایشان نسبت به ما با هم متفاوت است. هر کدامشان برای خودشان منافعی دارند که باید تامین کنند. به نظرم مهم ترین چیزی که می تواند عامل ماندن پای میز مذاکره باشد "پذیرش" است. اینکه بپذیری طرف آمریکایی بخواهی یا نخواهی،خوب یا بد،این دید را نسبت به تو دارد که تو جنگ طلبی؛می خواهی بمب بسازی و اسرائیل را نابود کنی.می خواهی تهدید باشی برای خودشان و هزار و یک حرف دیگر. اگر این را بپذیریم یک درب جدید به روی ما باز می شود. آن هم اینکه حالا با این شرایط چه کار می خواهیم بکنیم.
فرق ما این است که می خواهیم طرف مقابلمان را بیاوریم در موضع خودمان. تاریخ معاصرمان را هم نگاه کنید پر است از این دست برخورد ها که طرف مقابل را مثل خودمان بکنیم. حاضر می شویم ساعت ها برایشان تاریخ اسلام و ایران بگوییم تا شاید بفهمند که اشتباه می کنند و بعد گام مشترک را برداریم. کار ظریفِ آقای ظریف این بود که قدم برداشت تا در قدم بعدی به طرف مقابل بفهماند که داشت اشتباه می کرد. حاضر شد امتیاز بدهد تا فاصله ها کم شود. تا آنها برای خودشان راه حل اعتماد سازی ارائه بدهند. و در قدم بعدی اعتماد حاصل شود.
به زندگی خودمان هم که نگاه می کنم پر است از این چیز ها! افرادی که حاضر نیستیم با آنها صحبت کنیم. حرف هایی که حاضر نیستیم لحظه ای خلافشان را بشنویم. عقایدی که حاضر نیستیم یک لحظه بپذیریم. و آدم هایی که می گوییم اینها با فرق دارند چون چشممان را به بزرگترین اشتراکمان ،آدم بودن، بسته ایم. آدم ها و تفاوت هایشان را که بپذیریم ، راه بخشیدن و گذشت کردن راحت تر می شود.
کاش درس بگیریم از اندک خوبی های سیاست!
  • حاج باقر
شایعه از اواسط تیر ماه شروع شد. شاید اولین باری بود که سرعت چرخیدن یک شایعه را به عینه می دیدم. من ظهر شنیدم.عصر در یکی از گروه های تلگرامم دیدم و فردایش هم چند نفر حضوری مطرح کردند !شایعه شده بود که کنکور ارشد از بهمن ماه به اردیبهشت خواهد افتاد. آن موقع در دلم دعا می کردم که خدایا عوض نشود. هزار جور برنامه برای خودم ریخته بودم. تازه داشتم با آینده کنار می آمدم. شایعه هفته به هفته قوی تر می شود. موسسات آموزشی هم در وبسایت هایشان نوشتند که فلان چیز شایعه شده و احتمال تغییر تاریخ بالاست.نکته جالب اینجا بود که همه متفق القول می گفتند که شایعه است!
عوض می شود!بالاخره اعلام رسمی می کنندکه تاریخ کنکور ارشد عوض شده. من از بقیه دنیا خبر ندارم؛ ولی گمان می کنم ما در نقطه ای زندگی می کنیم که بیش از حد زندگیمان در دست دیگران است. بیش از حد ترسیم آینده مان دست خودمان نیست! با یک قانون جدید همه چیز عوض می شود. دفعه قبل که یک شایعه را جدی گرفتم، دو سال زندگی ام عوض شد.شایعه افزایش سن کفالت سربازی که راه افتاد، من هم افتادم دنبال کفالت.کارت معافیتم که آمد به یک ماه هم نکشید که قانون عوض شد...
تمام مطالب پست قبل را هم بگذارید کنار این حرف ها. یک عامل سخت و غیر قابل پیش بینی به این ماجرا اضافه شد. نمی دانم شاید فهم من از آینده نگری غلط بوده؟!شاید برای همین است که پیش بینی یک مهارت جدی در اقتصاد است؟اصلا شاید برای همین بوده که کف بینی و پیش گویی از قدیم الایام رایج بوده؟! حتی آن موقع که دولتی در کار نبوده تا برای انسان ها تصمیم بگیرد ،انسان از سر کنجکاوی ،آینده خودش را از رمال و کف بین جویا می شود! نمی دانم شاید هم به این نتیجه می رسد که در آینده هیچ نقشی ندارد و حداقل ترجیح می دهد که در آینده اش غافلگیر نشود.
نمی دانم! من ترجیح می دهم غافلگیر بشوم.اصلا بدم نمی آید که با خودم قرار بگذارم که از این غافلگیر شدن ها لذت ببرم. حتی از حرص خوردن های بعدش. از غر زدن ها و غر شنیدن ها بعدش. وقتی قرار نیست که همه چیز دست خودمان باشد، حداقل لذت بردنمان دست خودمان باشد.
پ.ن1:  برای این جور وقت ها آدم باید یک نفر را داشته باشد که برود غر بزند. شفافِ شفاف! نه به اسم مشورت کردن یا تجدید دیدار! خود من که از همان اول برای طرف مقابل شفاف می کنم که فلانی "غر دارم" ، پایه ای؟! آدم باید یک نفر را داشته باشد که در اینجور مواقع بگوید پایه ام!
پ.ن2: دلیل کم کاری .....بهانه کم کاری در اینجا کنکور بود.دلیل نداشت!
  • حاج باقر