تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

خدایا از تو می خواهم که به دانایی ات خیر را برایم بگزینی. پس بر محمّد و آلش رحمت فرست، و در باره‌ام به خیر حکم فرمای، و ما را به حکمت اختیار خود ملهم ساز، و آن را برای ما وسیله رضاء به قضاء و تسلیم به حکم خود قرار ده. و به این وسیله پریشانی شک و تردید را از ما دور ساز، و ما را به یقین مخلصین تأیید فرمای، و به خویشتن وا مگذار، که از معرفت آنچه برای ما برگزیده‌ای فرو مانیم، تا آنجا که قدر تو را سبک شماریم، و مورد رضای تو را مکروه داریم، و به چیزی که از حسن عاقبت دورتر و به خلاف عافیت نزدیک‌تر است متمایل شویم. آنچه را از قضای خود که ما از آن اکراه داریم پیش ما محبوب ساز. و آنچه را از حکم تو که دشوار می‌پنداریم بر ما آسان کن و ما را به گردن نهادن مشیّتی که بر ما وارد ساخته‌ای ملهم ساز. تا تأخیر آنچه را تعجیل فرموده‌ای، و تعجیل آنچه را به تأخیر افکنده‌ای، دوست نداریم، و آنچه را تو دوست داری مکروه نشماریم و آنچه را مکروه داری برنگزینیم. و کار ما را به آنچه فرجامش پسندیده‌تر و مآلش بهتر است پایان بخش زیرا که تو عطایای نفیس می‌دهی. و نعمت‌های بزرگ می‌بخشی، و تو بر هر کار قدرت بی‌پایان داری.
صحیفه سجادیه-دعای33(در طلب خیر)
  • حاج باقر

دروغ چرا!؟ تا سالهای قبل اذیت می شدم. احساس می کردم فضای محرم باید جور دیگری باشد . فکر می کردم که نباید به این دسته جات اجازه فعالیت داد. برایم یک حرکت بدون سندیت بودند که توسط عده ای جوان تشکیل می شدند تا اسم پایگاه امام حسین هر کاری برایشان مجاز باشد. از زنان دنباله روی دسته تا زنجیر زن های آرایش شده برایم عذاب آور بود. مجالسی که از نام حسین فقط "سِین" باقی می گذاشتند زجرم می داد. حتی به حدی از تنفر هم رسیده بودم "که اینها حالیشان نمی شود که دارند با دین چه کار می کنند". صدای طبل تا نصف شب ادامه داشت و من به این فکر می کردم که این کار چند نفر را دین ستیز می کند....

دروغ چرا؟! امسال  اینها برایم زجرآور نیست. تقصیر استاد بود که گفت "دستگاه امام حسین صاحب دارد،مبادا دخالت بی جا بکنیم". نمی دانم چقدر اهمیت دارد که تاریخچه عَلَم های عزاداری از کجا درست شده اند! جور دیگری به قضیه نگاه می کنم. اصلا عده ای آمده اند حول یک چیز بدون سندیت جمع شده اند ولی به اسم حسین. هر کاری هم آنجا می کنند. همان دختر ها و پسر ها که شاید سالی یکبار هم به مراسم مذهبی نروند به بهانه دیگری دور پرچم مولا جمع شده اند. شاید میان حرف هایشان یک  یا حسین هم بگویند. شاید میان روضه ها یکبار دلشان بلرزد و گریه هم بکنند. من چه می دانم؟! شاید مولا دست اینها را گرفت و نجاتشان داد. شاید میان همان "سِین سِین " ها حاجت یک نفر را داد. مگر تا به حال کم از این چیز ها دیده ایم. محرم صاحبش یک نفر دیگر است. خودش می داند شاید همان صدای طبل های نصف شب یک نفر را  از غفلت "بیدار" کند. شاید این آدم های بدِ پشتِ عینکِ من، سوار کشتی نجات حسین بشوند و منِ پر ادعا توی دریا غرق بشوم.

پی نوشت: دغدغه های به جای خود باقی هستند و همچنان در پی راه حل.فقط نوع نگاه عوض شد ولی شاید راه حل هم عوض شود(الله اعلم)

دل نوشت: دروغ چرا؟! اذیت می شوم در میان این خیل روایات نا معتبر. در میان این همه داستان سرایی ها.از یک جایی به بعد شک می آید سراغم. که نکند فلان چیز هم راست نباشد. وسط روضه تمام فکرم می شود این چیز ها. وسط سخنرانی برای خودم سنجش حدیث می گذارم. انگار یکجور مریضی یه جانم افتاده. یک جور مریضیِ دین دارانه! نمی دانم راضی باشم یا نه؟! گاهی اوقات دلم می خواست که هیچ وقت خیلی از این چیز ها را نمی فهمیدم و مثل یک آدم معمولی می آمدم پای همین روضه ها و زار زار گریه می کردم. از طرف دیگر می دانم که باید خدا را شکر کنم که از جهل بیرون آمدم. گزینه هایم کم شده. هر جایی سخنرانی نمی روم. هر روضه ای  به دلم نمی چسبد ولی آخر ماجرا خدا را شاکرم که هنوز پای سفره ام...

 

  • حاج باقر