تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دینداری» ثبت شده است

محرم تمام می شود. مثل تمام محرم هایی که گذشت. امسال بار ها فکر می کردم که حسینِ من کیست؟ حسینِ من برای چه قیام کرد؟ برای چه شهید شد؟ حالا که همه چیز تمام شده، قرار است چه چیزی از حسین برای من باقی بماند؟ با هرکسی حرف می زنم تفاوت هایی با من دارد. هرکسی در ذهن خودش ،طبق شنیده ها و خوانده هایش، یک حسین ساخته. نمی دانم چند حسین را در بین مردم می توان یافت. حسینی که برای شفا گرفتن است. حسینی که برای گریه کردن است. حسینی که برای اعتراض کردن است. حسینی که اصلاح طلب است. حسینی که اصول گراست. حسینی که مذاکره کننده است. حسینی که با دشمن دست نمی دهد. حسینی که عدالت خواه است. حسینی که صلح طلب است. حسینی که جنگجو است. یا حتی حسینی که برای نذری گرفتن است......

شروع می کنم به کتاب خواندن.انگار مشکل فقط برای روزگار ما نیست. 1400 سال است علما هر کدام یک حسین را فهم کرده اند و هر کدام یک هدف را برایش متصور شده اند. ولی مشکل در روزگار ما چیز دیگری است. ما در میانه میدان جنگ قدرت ها هستیم. جنگی که هر طرف دارد می کوشد تا حسین خودش را به جامعه معرفی کند؛ یا بهتر بگویم حسین راب رای خودش بکند. نمی دانم کدام حسین را باید بپذیرم،حسینِ حوزه و روضه یا حسینِ روشنفکران، حسینِ چپ یا حسینِ راست.نمی دانم فقط من هستم که در این دو راهی ها مانده ام یا هستند کسنی که مثل من گیج شده اند. حس می کنم خیلی هم نباید تعدادمان زیاد باشد. با رسانه ای مواجه هستیم که فقط یک حسین را معرفی می کند. به لیست سخنرانان تلویزیون نگاه می کنم؛به موضوعات سخنرانی هایشان. فضای کلی سخنرانی ها حُب اهل بیت است،بیان فضایل امام است، بحث ولایت است. موضوعاتی که بیشتر برای گریه کردن است تا فکر کردن و نمی دانم سوال هایی که برای من مطرح شد، برای کسی که فقط به تلویزیون دسترسی دارد هم مطرح می شود؟

به جامعه نگاه می کنم. سعی دارم بعد از این حجم انبوه از از هیئت ها و سخنرانی ها و این سینه زنی ها و دسته ها، تغییری در جامعه ببینم. ده روز همه جا سیاه پوش می شود. مردم نذری می دهند. آمار می گوید جرم کمتر می شود. به اصطلاح خودمان شور حسینی همه جا را می گیرد.اما بعد از آن ده روز انگار همه چیز تمام می شود. باور نمی کنم حسین قیام کرده باشد برای اینکه الگویی ده روزه باشد! احساس می کنم حسینی که به جامعه معرفی می شود با حسین حقیقی فاصله دارد! حسینِ حقیقی باید درمانگر جامعه باشد. حسینِ حقیقی باید راهنمای من در این سردرگمی ها باشد؛ باید هویت بدهد؛ باید اندیشه بسازد. درست همان کاری که در بحبوحه انقلاب انجام داد. این حسین بود که هویت داد،حسین بود که جوانان را از سردرگمی نجات داد و راهنمایی کرد و در آخر فهماند که باید خودشان . جامعه شان را عوض کنند. حسین درسی بود برای یک جامعه؛ از خمینی روحانی و شریعتی روشنفکر گرفته تا گلسرخی مارکسیست. و تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل...

نگاه می کنم؛ جستجو می کنم؛ ولی نمی یابم. از این حسین در جامعه من خبری نیست. نمی دانم آن حسینی که جامعه شفا می داد چه شد؟ نمی دانم چرا بعد از انقلابِ حسینی، حسینِ انقلابی را پای منبر ها و روضه ها سربریدند......

  • حاج باقر
خدایا از تو می خواهم که به دانایی ات خیر را برایم بگزینی. پس بر محمّد و آلش رحمت فرست، و در باره‌ام به خیر حکم فرمای، و ما را به حکمت اختیار خود ملهم ساز، و آن را برای ما وسیله رضاء به قضاء و تسلیم به حکم خود قرار ده. و به این وسیله پریشانی شک و تردید را از ما دور ساز، و ما را به یقین مخلصین تأیید فرمای، و به خویشتن وا مگذار، که از معرفت آنچه برای ما برگزیده‌ای فرو مانیم، تا آنجا که قدر تو را سبک شماریم، و مورد رضای تو را مکروه داریم، و به چیزی که از حسن عاقبت دورتر و به خلاف عافیت نزدیک‌تر است متمایل شویم. آنچه را از قضای خود که ما از آن اکراه داریم پیش ما محبوب ساز. و آنچه را از حکم تو که دشوار می‌پنداریم بر ما آسان کن و ما را به گردن نهادن مشیّتی که بر ما وارد ساخته‌ای ملهم ساز. تا تأخیر آنچه را تعجیل فرموده‌ای، و تعجیل آنچه را به تأخیر افکنده‌ای، دوست نداریم، و آنچه را تو دوست داری مکروه نشماریم و آنچه را مکروه داری برنگزینیم. و کار ما را به آنچه فرجامش پسندیده‌تر و مآلش بهتر است پایان بخش زیرا که تو عطایای نفیس می‌دهی. و نعمت‌های بزرگ می‌بخشی، و تو بر هر کار قدرت بی‌پایان داری.
صحیفه سجادیه-دعای33(در طلب خیر)
  • حاج باقر

دروغ چرا!؟ تا سالهای قبل اذیت می شدم. احساس می کردم فضای محرم باید جور دیگری باشد . فکر می کردم که نباید به این دسته جات اجازه فعالیت داد. برایم یک حرکت بدون سندیت بودند که توسط عده ای جوان تشکیل می شدند تا اسم پایگاه امام حسین هر کاری برایشان مجاز باشد. از زنان دنباله روی دسته تا زنجیر زن های آرایش شده برایم عذاب آور بود. مجالسی که از نام حسین فقط "سِین" باقی می گذاشتند زجرم می داد. حتی به حدی از تنفر هم رسیده بودم "که اینها حالیشان نمی شود که دارند با دین چه کار می کنند". صدای طبل تا نصف شب ادامه داشت و من به این فکر می کردم که این کار چند نفر را دین ستیز می کند....

دروغ چرا؟! امسال  اینها برایم زجرآور نیست. تقصیر استاد بود که گفت "دستگاه امام حسین صاحب دارد،مبادا دخالت بی جا بکنیم". نمی دانم چقدر اهمیت دارد که تاریخچه عَلَم های عزاداری از کجا درست شده اند! جور دیگری به قضیه نگاه می کنم. اصلا عده ای آمده اند حول یک چیز بدون سندیت جمع شده اند ولی به اسم حسین. هر کاری هم آنجا می کنند. همان دختر ها و پسر ها که شاید سالی یکبار هم به مراسم مذهبی نروند به بهانه دیگری دور پرچم مولا جمع شده اند. شاید میان حرف هایشان یک  یا حسین هم بگویند. شاید میان روضه ها یکبار دلشان بلرزد و گریه هم بکنند. من چه می دانم؟! شاید مولا دست اینها را گرفت و نجاتشان داد. شاید میان همان "سِین سِین " ها حاجت یک نفر را داد. مگر تا به حال کم از این چیز ها دیده ایم. محرم صاحبش یک نفر دیگر است. خودش می داند شاید همان صدای طبل های نصف شب یک نفر را  از غفلت "بیدار" کند. شاید این آدم های بدِ پشتِ عینکِ من، سوار کشتی نجات حسین بشوند و منِ پر ادعا توی دریا غرق بشوم.

پی نوشت: دغدغه های به جای خود باقی هستند و همچنان در پی راه حل.فقط نوع نگاه عوض شد ولی شاید راه حل هم عوض شود(الله اعلم)

دل نوشت: دروغ چرا؟! اذیت می شوم در میان این خیل روایات نا معتبر. در میان این همه داستان سرایی ها.از یک جایی به بعد شک می آید سراغم. که نکند فلان چیز هم راست نباشد. وسط روضه تمام فکرم می شود این چیز ها. وسط سخنرانی برای خودم سنجش حدیث می گذارم. انگار یکجور مریضی یه جانم افتاده. یک جور مریضیِ دین دارانه! نمی دانم راضی باشم یا نه؟! گاهی اوقات دلم می خواست که هیچ وقت خیلی از این چیز ها را نمی فهمیدم و مثل یک آدم معمولی می آمدم پای همین روضه ها و زار زار گریه می کردم. از طرف دیگر می دانم که باید خدا را شکر کنم که از جهل بیرون آمدم. گزینه هایم کم شده. هر جایی سخنرانی نمی روم. هر روضه ای  به دلم نمی چسبد ولی آخر ماجرا خدا را شاکرم که هنوز پای سفره ام...

 

  • حاج باقر