تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

طبقه بندی موضوعی

اتوپیای یک کلاس چهارمی

پنجشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ

جلسه اول که از کلاس بیرون آمدم جناب معلم راهنما پیشم آمد و شروع کردیم به صحبت کردن. آمار بچه ها را به من می داد. می گفت فلانی و فلانی اذیت نکردند؟ من هم تایید و رد می کردم. بچه شر ها از همان جلسه اول هم قابل تشخیص هستند. مثلا یادم هست برای کلاس "ب" اسم کریمی را آورد. و من هم تایید کردم.هرچند کریمی نسبت به رقیب کلاس "الف" اش کمی کمتر دردسر درست می کرد ولی به هر حال  نصف حواس آدم باید برای کنترل کردن این ها باشد. کریمی خیلی باهوش نبود جوری که توی چشم بزند. جای جدیدش کنار یکی از این بچه مثبت هایی است که خیلی هم درسش خوب است؛ طاهری. توی این دو هفته حسابی طرف را از راه به در کرده، جوری که امروز انرژی ای که برای طاهری گذاشتم برای کریمی نذاشته بودم. 

بگذریم،اتفاقی که امروز افتاد ربطی به کریمی همیشگی نداشت. درسم را رسانده ام به جایی که می شود دوباره بحث کلاسی راه اندااخت. کاری که وافعا عاشقش هستم. در بخش تاریخ سخت می شود از این کار ها کرد. ولی وقتی وارد زندگی های روزمره می شویم می شود کمی مانور داد و کمی به بحث گرفتشان. بهشان یاد داده ام که می توانند نظر هم دیگر را نقد بکنند. البته این قضیه کنترل کلاس را سخت تر هم کرده. جلسه های قبل، از انقلاب برایشان گفته بودم. این جلسه سوال کردم که به نظر شما انقلاب باید چه تغییراتی را به وجود می آورد؟ درست یادم نمیاید که چه اتفاقی افتاد که کریمی برآشفته شده بود،شاید جواب بعضی از بچه ها موضوع را به یادش آورد. اجازه گرفت و شروع کرد به صحبت کردن:"آقا چرا کشور ها به هم حمله می کنند. آقا چرا آمریکا هی جنگ درست می کنه؟خب چرا کشور ها به هم کمک نمی کنند؟مثلا یه کشوری که یه مشکلی داره بقیه کشورها بهش کمک کنن." چند نفر دستشان را بلند کردند و اجازه گرفتند که جوابش را بدهند و من در کمال تحیر از ظهور چهره جدید کریمی ،در حال لذت بردن بودم. پسرک داشت اتوپیای جهانی اش را ترسیم می کرد. بچه هایی که دستشان را بلند کرده بودند همان حرف های مثلا معقول روزگار ما را گفتند:" اینکه منفعت کشور ها اینطور ایجاب می کند. یا اینکه چرا باید یک کشوری به یک کشور دیگر کمک کند و انتظارر هیچ منفعتی نداشته باشد؟"  به نظر من قصه اینجاست که عقل ما صرفا معاش اندیش شده. هیچ برهان قاطعی نمی شود آورد که به بچه ها بفهمانم نه کریمی خیلی هم بی راه نمی گوید. بحث برهان قاطع هم نباشد،اینها خیلی از حرف ها را متوجه نمی شوند.من هم فکر می کنم می شود یک اتوپیا رسم کرد. نه در حد جهانی بلکه در حدد جهان فردی ! منظورم این است که خودمان هم در ارتباط هایمان کلی جنگ داریم. به دیگران کمک می کنیم ولی هزار جور انتظار هم داریم. کریمی عقل معاد اندیش اش به کار افتاده بود و هیچ جوره حرف بقیه را قبول نمی کرد. راستش من هم خیلی نمی خواستم جوابش را بدهم. خیلی مخالف حرفش هم نبودم. آخرش هم خودش اجازه گرفت که آقا به نظر من خدا به ما عقل داده که که کار درست رو انجام بدیم. حالا که همه دارن اشتباه می کنن، خدا  کلا نباید به ما عقل می داد! بدون شک این بهترین کریمیه ممکن بود. نمی خواستم بحث کش پیدا کند. گفتم:" دو جمله می گم و بحث را ببریم سر موضوع اصلی"،و منبر رو شروع کردم. دست خودم نبود تمام وجودم داشت صحبت می کرد وقتی جمله آخرم را گفتم ،سینا اجازه گرفت و گفت :"آقا ما شمردیم شما هفتاد و هشت تا جمله گفتید!"واقعا شمرده بود.... :)

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۱۲/۰۷
  • ۲۲۳ نمایش
  • حاج باقر

اجتماعی

دبستان

معلمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی