تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

تکــــــمله

دَلقِ ما بود که در خانه‌ی خَمّار بماند

طبقه بندی موضوعی

اعتراض دارم

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۰۸ ب.ظ

یکی از رفقا تعریف می کرد: پشت یکی از این چراغ قرمز های اعصاب خرد کن تهران منتظر بودم. دختری که در ماشین کناری سوار بود دستش را بیرون آورد و زباله اش را پرت کرد توی خیابان.شیشه را پایین دادم و گفتم:"خانم شما توی خونه خودت هم آشغال هات رو می ریزی زمین؟" جواب داد:" من هر کاری دوست داشته باشم می کنم!" کمی از اعتراضم پشیمان بودم که دختر از توی کیفش دستمال کاغذی ای را درآورد و چند بار در هوا تکانش داد؛ جوری که توجه من را جلب کند. برگشتم نگاهش کردم. زل زد توی چشم هایم و با لبخند دستمال کاغذی را از ماشین پرت کرد بیرون!

پرسیدم:"خب تو چه کار کردی؟"

گفت:" چراغ سبز شد و راه افتادیم..."

احساس اولیه من این بود که دختر پیروزِ این ماجرا شده چرا که جواب آخر دوستم  سرشار از نامیدی بود؛ از هر اعتراضی که در عمرش کرده بود و یا می خواست بکند. بیشتر که فکر کردم دیدم اعتراض یک جنبه دیگر هم دارد؛ و آن اینکه باید حواسم باشد که طرف مقابل لزوما اعتراض پذیر نیست. اعتراض پذیر نبودن طرف مقابل  به معنی اعتراض نکردن من نیست. یعنی هرچند که می دانم اعتراض من در لحظه چیزی را عوض نمی کند ولی امید داشته باشم مرور زمان باعث می شود که طرف با خودش فکر کند که فلان کار را دیگر انجام ندهم. اعتراض در بعضی موارد وظیفه است و ما مامور به انجام وظیفه ایم نه حصول نتیجه!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۳/۱۱/۰۲
  • ۱۶۴ نمایش
  • حاج باقر

اعتراض

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی